من هشتمین آن هفت نفرم / نویسنده: عرفان نظرآهاری
 
اقیانوس غم
ما هر روز به روز هستیم-ایمان داشته باشید
 
 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 23:22 ::  نويسنده : علیرضا

 

پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت.

دختر هابیل جوابش كرد : نه ! هرگز همسری ام را سزاوار نیستی ، تو با بدان بنشستی و خاندان نبوتت گم شد...

تو همانی كه بر كشتی سوار نشدی و خدا را نادیده بگرفتی و فرمانش را و به پدرت پشت كردی ، به پیمانش و پیامش نیز ...

غرورت ، غرقت كرد و دیدی كه نه شنا به كارت آمد و نه بلندی كوه ها !

پسر نوح گفت: اما آن كه غرق می شود ، خدا را خالصانه تر صدا می زند ، تا آن كه بر كشتی سوار است .

من خدایم را لابلای توفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.

دختر هابیل گفت : ایمان، پیش از واقعه به كار می آید.

در آن هول و هراسی كه تو گرفتار شدی ،هر كفری بدل به ایمان می شود.

آن چه تو بدان رسیدی ، ایمان به اختیار نبود، پس گردنی خدا بود كه گردنت را شكست!!!

پسر نوح گفت : آنها كه بر كشتی سوارند امن هستند و خدایی كجدار و مریز دارند كه به بادی ممكن است از دستشان برود.

اما من آن غریقم كه به چنان خدای مهیبی رسیدم كه با چشمان بسته نیز می بینمش و با دستان بسته نیز لمسش می كنم.

خدای من چنان خطیر است كه هیچ طوفانی آن را از كفم نمی برد.

دختر هابیل گفت : آری ، تو سركشی كردی و گناهكاری و گناهت هرگز بخشیده نخواهد شد.

پسر نوح خندید و خندید و خندید و گفت : شاید آنكه جسارت عصیان دارد ، شجاعت توبه نیز داشته باشد.

شاید آن خدا كه مجال سركشی داد، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد!

دختر هابیل سكوت كرد و سكوت كرد و گفت: شاید! شاید پرهیزگاری من به ترس و تردید آغشته باشد ، اما بهرحال نام عصیان تو دلیری نبود...

دنیا كوتاه است و عمر آدمی كوتاه تر و این مجال اندک محل اینهمه آزمون و خطا نیست، که فرصت کم است و راه صعب است.

پسر نوح گفت : به این درخت نگاه كن! به شاخه هایش ! پیش از آنكه دستهای درخت به نور و روشنایی برسند، پاهایش تاریكی را تجربه كرده اند . گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریكی و ظلمت عبور کرد ...

من اینگونه به خدا رسیدم ، لیک راه من راه خوبی نیست، پر مخاطره است و بس دشوار، راه تو زیباتر است و امن تر، راه تو مطمئن تر است !

پسر نوح این بگفت و برفت...

دختر هابیل تا دور دستها تماشایش كرد و وی از دیدگان بدور شد.

دختر هابیل سالیانی بس طولانی است كه منتظر است و چشم در راه، و سالهاست كه با خود می پرسد: آیا همسریم را سزاوار بود ؟!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نظرات (0)

درباره وبلاگ


ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان می آیند، بی رنگ می مانند و بی صدا
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان طنز و آدرس raining18.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 6338
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1